موعود

وبلاگ فرهنگی وعلمی وتاریخی و...آماده دریافت نظرات شما هستیم

موعود

وبلاگ فرهنگی وعلمی وتاریخی و...آماده دریافت نظرات شما هستیم

موعود

وبلاگ فرهنگی وعلمی وتاریخی ومذهبی با موضوعات جذاب

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «چم خلف» ثبت شده است

                                در استوانه معروف به اعلامیه حقوق بش کوروش کبیر این پادشاه انساندوست چنین نوشته است:
منم کورش شاه جهان, شاه بزرگ, شاه شکوهمند, شاه بابل, شاه سومر و اکاد, شاه چهار اقلیم بزرگ جهان, پور کمبوجیه شاه بزرگ شاه انشان, نوه کورش شاه بزرگ شاه انشان, از دودمان شاهان روزگاران دور…. هنگامی که دوستانه قدم درون بابل نهادم و در میان هلهله های شادی مردم کاخ شاهان و تختگاه آنها را به تصرف در آوردم سلطان بزرگ مردوخ دلهای نیک مردان بابل را با من همراه ساخت زیرا من همواره بر آن بودم که او را بزرگ بدارم و بستایم. سپاه بزرگ من در آرامش و نظم وارد بابل شدند من به هیچکس اجازه ندادم که در سومر و اکاد دست به تجاوز و تعدی بزند.من در بابل و دیگر شهر های مقدس نظم و امنیت برقرار کردم.از آن پس مردم بابل به آزادی رسیدند و یوغ بردگی از دوششان برداشته شد… مردم این سرزمینها را به سرزمینهایشان برگرداندم و املاکشان را به آنان باز دادم.
رفتار انساندوستانه کورش با اقوام معلوب از او یک شخصیت مقدس و مافوق بشری ساخت. روحانیون بابل او را پیامبر مردوخ , و انبیای اسرائیل او را شبان یهوه و مسیح موعود و تجسم عینی خدای دادگستر خوانده اند. مسلمانان او را ذوالقرنین می دانند.که نامش در قرآن آمده است .
مرزهای کشور کورش در شرق از حدود رود سند و رود سیحون آغاز می شد و در غرب به دریای مدیترانه و دریای اژه می رسید.نقش کورش در سازندگی تاریخ اهمیت ویژه ای دارد. در این زمینه گزینوفون می گوید: “کشور کورش بزرگترین و شکوهمندترین بود و این سرزمین پهناور را کورش به نیروی تدبیرش یک تنه اداره می کرد. کورش چنان به ملتهائی که در این سرزمینها می زیستند دلبستگی داشتو از آنها مواظبت می نمود که گوئی همه آنها فرزند اویند.مردم این سرزمینها نیز به بوبه خود ویرا پدر و سرپرست غمخوار خودشان می دانستند. کارگزاران دولت در عهد کورش به تمامی عهد و پیمانها و سوگندهایشان وفاداری نشان میدادند و از او فرمان می بردند.”
کورش پس از حدودا ۲۳ سال فرمانروائی درگذشت و پیکرش در پاسارگاد به خاک سپرده شد  
مرگ کوروش نیز چون تولدش به تاریخ تعلق ندارد. هیچ روایت قابل اعتمادی که از چگونگی مرگ کوروش سخن گفته باشد در دست نداریم و لیکن از شواهد چنین پیداست که کوروش در اواخر عمر برای آرام کردن نواحی شرقی کشور که در جریان فتوحاتی که او در مغرب زمین داشت ناآرام شده بودند و هدف تهاجم همسایگان شرقی قرار گرفته بودند به آن مناطق رفته است و شش سال در شرق جنگیده است. بسیاری از مورخین ، علت مرگ کوروش را کشته شدنش در جنگی که با قبیله ی ماساژتها ( یا به قولی سکاها ) کرده است دانسته اند. ابراهیم باستانی پاریزی در مقدمه ای که بر ترجمه ی کتاب « ذوالقرنین یا کوروش کبیر » نوشته است ، آنچه بر پیکر کوروش پس از مرگ می گذرد را اینچنین شرح می دهد :

سرنوشت جسد کوروش در سرزمین سکاها خود بحثی دیگر دارد. بر اثر حمله ی کمبوجیه به مصر و قتل او در راه مصر ، اوضاع پایتخت پریشان شد تا داریوش روی کار آمد و با شورش های داخلی جنگید و همه ی شهرهای مهم یعنی بابل و همدان و پارس و ولایات شمالی و غربی و مصر را آرام کرد. روایتی بس موثر هست که پس از بیست سال که از مرگ کوروش می گذشت به فرمان داریوش ، جنازه ی کوروش را بدینگونه به پارس نقل کردند.

شش ساعت قبل از ورود جنازه به شهر پرسپولیس ( تخت جمشید ) ، داریوش با درباریان تا بیرون شهر به استقبال جنازه رفتند و جنازه را آوردند. نوزاندگان در پیشاپیش مشایعین جنازه ، آهنگهای غم انگیزی می نواختند ، پشت سر آنان پیلان و شتران سپاه و سپس سه هزارتن از سربازان بدون سلاح راه می پیمودند ، در این جمع سرداران پیری که در جنگهای کوروش شرکت داشته بودند نیز حرکت می کردند. پشت سر آنان گردونه ی باشکوه سلطنتی کوروش که دارای چهار مال بند بود و هشت اسب سپید با دهانه یراق طلا بدان بسته بودند پیش می آمدند.

جسد بر روی این ردونه قرار داشت. محافظان جسد و قراولان خاصه بر گرد جنازه حرکت می کردند. سرودهای خاص خورشید و بهرام می خواندند و هر چند قدم یک بار می ایستادند و بخور می سوزاندند. تابوت طلائی در وسط گردونه قرار داشت. تاج شاهنشاهی بر روی تابوت می درخشید ، خروسی بر بالای گردونه پر و بال زنان قرار داده شده بود – این علامت مخصوص و شعار نیروهای جنگی کوروش بوده است. پس از آن سپهسالار بر گردونه جنگی ( رتهه ) سوار بود و درفش خاص کوروش را در دست داشت. بعد از آن اشیا و اثاثیه ی زرین و نفایس و ذخایری که مخصوص کوروش بود – یک تاک از زر و مقداری ظروف و جامه های زرین – حرکت می دادند.

همین که نزدیک شهر رسیدند داریوش ایستاد و مشایعین را امر به توقف داد و خود با چهره ای اندوهناک ، آرام بر فراز گردونه رفت و بر تابوت بوسه زد ؛ همه ی حاضران خاموش بودند و نفس ها حبس گردیده بود. به فرمان داریوش دروازه های قصر شاهی ( تخت جمشید ) را گشودند و جنازه را به قصر خاص بردند. تا سه شبانه روز مردم با احترام از برابر پیکر کوروش می گذشتند و تاجهای گل نثار می کردند و موبدان سرودهای مذهبی می خواندند.

روز سوم که اشعه ی زرین آفتاب بر برج و باروهای کاخ باعظمت هخامنشی تابید ، با همان تشریفات جنازه را به طرف پاسارگاد – شهری که مورد علاقه ی خاص کوروش بود حرکت دادند. بسیاری از مردم دهات و قبایل پارسی برای شرکت در این مراسم سوگواری بر سر راهها آمده بودند و گل و عود نثار می کردند.

در کنار رودخانه ی کوروش ( کر) مرغزاری مصفا و خرم بود. در میان شاخه های درختان سبز و خرم آن بنای چهار گوشی ساخته بودند که دیوارهای آن از سنگ بود.

هنگامی که پیکر کوروش به خاک می سپردند ، پیران سالخورده و جوانان دلیر ، یکصدا به عزای سردار خود پرداختند. در دخمه مسدود شد ، ولی هنوز چشمها بدان دوخته بود و کسی از فرط اندوه به خود نمی آمد که از آن جا دیده بردوزد. به اصرار داریوش ، مشایعین پس از اجرای مراسم مذهبی همگی بازگشتند و تنها چند موبد برای اجرای مراسم مذهبی باقی ماندند

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۲ ، ۲۱:۴۳
حسین تنگستانی

هندیجان شهری است که با لنج های فراوانی که در اطراف خود دارد محیطی چشم نواز برای بازدید کننده گان فراهم اورده است این شهرستان دارای روستاههای فراوانی از جمله حسین آباد.چم کلگه.چم مراد.کریم آباد.چم رحمان و چم خلف وبسیاری روستای دیگراست که این شهرستان را از دیگر شهرستان ها متمایز کرده است

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۹۲ ، ۱۳:۴۴
حسین تنگستانی

                                                                            ایران‌زمین در درازنای تاریخ کهن خویش، شاهد پارسایان و پارسیانی بوده که داستان پاک‌دامنی و راست‌کرداری‌شان در گذشت روزگاران زبانزد جهانیان شده است. داستان این ابرمردان اهورایی و پاک‌سرشت، سده‌ها و دوران‌های گذشته را پشت سرگذاشته و آوازه پرهیزگاری و پاکی‌شان به دوره ما رسیده است.

ماجرای زیر، گزیده‌ای است از داستان پاکدامنی و نیک‌کرداری کورش کبیر، بزرگ‌مرد آریایی که اوج قدرت نتوانست حتی ذره‌ای از اخلاق نیک و عفت او بکاهد؛ یعنی که لباس پیامبرانه‌ی ذوالقرنین برازنده اوست.

برای آشنایی با پاک‌دامنی کورش، شرح داستان ابرداتس (آبراداتاس) می‌تواند سودمند باشد. گزنفون درباره حضور ابرداتس در صحنه سیاسی – نظامی، داستانی پرکشش، حماسی، غم‌آلود و تراژدی‌گونه آورده است.


اَبَرداتِس یا آبراداتاس، صورت یونانی ابرداته (نامی آریایی و به‌معنی برتر داده یا برتر زاده) است، وی یکی از فرمانداران ماد و از سرداران به‌نام زمان کورش است. ابرداتس فرماندار آشور (بخشی از فرمانروایی مادها) بود. اوبه هنگام تصرف ماد و آشور به‌دست کورش، برای رساندن پیغام و دریافت کمک، نزد شاه آریایی نژاد بلخ رفته بود (هنوز آنجا به‌وسیله کورش گشوده نشده بود). همسر بسیار زیبا، خوش‌اندام و سروقامتش “پانته‌آ” (پانتیا) را نیروهای کورش اسیر کرده و به او هدیه می‌کنند.

آراسپ، از مردم ماد، که مسئول مراقبت از خیمه‌گاه اسیران و پانته‌آ بود، به کورش می‌گوید: آیا چهره زیبای زنی را که به من سپرده‌ای، دیده‌ای؟ کورش پاسخ داد: نه. آراسپ گفت: با آنکه وی چادری بر سر و رویش کشیده بود، اما زیبایی، رعنایی و طراوت بی‌مانندی از سرا پایش نمایان بود.

کورش در پاسخ گفت: من نه تنها حاضر نیستم به او دست بزنم، بلکه حتی از نگریستن به چهره ماهوش او نیز پرهیز می‌کنم. به تو هم سفارش می‌کنم که چشمان خود را بر زیبارویان مدوزی، چرا که باعث می‌شود وجود آدمی شعله‌ور شده و به‌ناگاه بنیان هستی را برکند.

کورش از پذیرفتن او سرباز می‌زند تا امور کشور داری، به سبب زیبایی و فتانی فوق العاده پانته‌آ، دچار وقفه نشود و اظهار امیدواری می‌کند که این زن برای او و هدفی که در پیش دارد سودمند افتد.

پس از مدتی، آراسپ که دلباخته پانته‌آ شده بود، به وی پیشنهاد دوستی داد، ولی آن زن پارسا که شوهر خود را از ته دل دوست می‌داشت آن‌را نپذیرفت. چندی بعد آراسپ که آتش خشمش از شیرزنی و پایمردی پانته‌آ شعله ور شده بود، او را تهدید کرد که به زور کام دل خواهد گرفت.

پانته‌آ، به‌ناچار، پرده از روی این راز برداشت، پیغامی به کورش فرستاد و از چشم ناپاک سردار او شکایت کرد.

کورش یکی از بزرگان دربار به نام آرتاباس را نزد آراسپ فرستاد، تا او را مؤاخذه کند که چرا، قصد بدی نسبت به زن پاکدامنی چون پانته‌آ را داشته است. آرتاباز با خشونت، آراسپ را نکوهش بسیار کرد که چرا نسبت به زنی که امانت دست اوست، از در بی‌حرمتی و ستمگری درآمده است؟

سپس کورش، آراسپ را احضار کرده و او را پند و اندرز داد. آراسپ که از کردار خویش پشیمان و از مجازات خود هراسناک بود، از سرور خود، تقاضای بخشش نمود.

کورش با این شرط او را بخشید که در ظاهر به‌خاطر ترس از مجازات از ایران فرار کند و به اردوی دشمن پناه ببرد تا دشمن به او اعتماد نماید؛ آنگاه رازهای آن‌ها را به آگاهی او برساند. آراسپ نیز در پاسخ گفت: شما با این‌کارتان، فطرت پاک مرا تقویت نمودی و نگذاشتی بدی بر نهاد من غلبه یابد و از راستی گمراه شوم.


پانته‌آ که شرف و حیثیت خود را در امان می‌بیند، به کورش پیام می‌دهد که به ابرداتس رخصت دهد تا به او بپیوندد. کورش به پانته‌آ اجازه می‌دهد تا پیکی نزد شوهرش بفرستد.

ابرداتس با دریافت پیام همسر، بی‌درنگ با دو هزار اسب‌سوار به اردوی کورش می‌تازد و پیش از دیدار با کورش، اجازه می‌خواهد تا با همسرش دیدار کند. با دیدن پانته‌آ، زن و شوهر وفادار، عاشقانه به آغوش یکدیگر افتادند.

در این هنگامه کورش خود را برای جنگ با کرزوس ( پادشاه ثروتمند لیدی که قصد لشکرکشی به ایران را داشت) آماده می‌کرد.

پانته‌آ از بزرگواری، پاکدامنی، نیک سرشتی و صفات پسندیده کورش با ابرداتس سخن گفت و از ‌خواست تا نیکویی کورش را با وفاداری به او پاسخ بدهد. ابرداتس با حضور در اردوی کورش نسبت به او ابراز وفاداری می‌کند. به کمک ابرداتس ۱۰۰ ارابه جنگی سنگین ساخته می‌شود (ارابه‌های زره‌دار با داس برنده که ۸ اسب آن‌را می‌کشیدند از نوآوری‌های جنگی آبراداتاس است). کورش فرماندهی رَسَدِ مرکزی ارابه ها را که مامور حمله به قلب دشمن است، به او می‌سپرد.


مراسم وداع ابرداتس از پانته‌آ، یک صحنه نمایشی بسیار زیبا، عاشقانه و غم‌انگیز است.

آبراداتاس با زرهپوش هشت اسبه خود، در حال پوشیدن زره بود که همسرش با چشمان اشک‌آلود؛ برای او بازوبند زرین، بالاپوش ارغوانی و کلاهخودی طلایی با منگوله‌ای از پر عقاب آورد. با پوشیدن آنها، از اندام برازنده و بلند آبراداتاس؛ آثار دلاوری، بزرگی و نجابت می‌درخشد.

پانته‌آ خطاب به همسرش می‌گوید: من تو را از جان خود بیشتر دوست دارم، من به عشق پرشور خودم و عشق پاک تو سوگند یاد می‌کنم که همانند تو برای زندگی شرافتمندانه آفریده شدم و هزاران بار آرزومندم که پس از تو زنده نمانم. کورش نسبت به ما حق بزرگی دارد. من در دست او اسیر بودم، اما او نه تنها رفتاری شایسته با من داشت، بلکه حتی نیت کوچکترین اهانتی نیز به ذهنش نگذشت و مرا برای تو پاک نگاه داشت. سپس پانته‌آ از ابرداتس می‌خواهد تا در میدان نبرد بهترین یار و یاور کورش باشد، زیرا کورش شایستگی آن را دارد که آنها، تا جان در بدن دارند، در راه سپاسگزاری از او بکوشند.

آبراداتس که کاملا دگرگون شده بود دست بر سر همسر نازنینش نهاد و چشمان پراشک را بر آسمان درخشان دوخت و چنین نیایش کرد:

ای خدای بزرگ، مرا یاری کن که همسری لایق برای پانته‌آی عزیزم و یاوری شایسته برای کورش بزرگ و جوانمرد باشم. سپس سوار بر ارابه جنگی شد که پانته‌آ با چشمان اشکبار آن‌را غرق بوسه می‌ساخت.


به فرمان کورش حمله به سپاه کرزوس با تاخت ابرداتس آغاز می‌شود. در نبرد بزرگی که روی می‌دهد کورش به پیروزی می‌رسد و هنگامی که سراغ ابرداتس را می‌گیرد، خبر می‌شود که او جانش را در نبردی جانانه باخته است.

ابرداتس در رویارویی با هنگ مصریان (که به‌عنوان نیروی کمکی از سوی فرعون مصر فرستاده شده بودند)، در حالی که تمام لشکریانش – به جز همراهانش – پشت به دشمن کرده بودند، کشته شده بود (۵۴۷ یا ۵۴۶ پیش از میلاد).

کورش دستور می‌دهد تا با فاخرترین و باشکوه ترین تزیین ممکن، کالبد مردی را که شجاعانه جان باخته بود، بپوشانند؛ و گاو و گوسفند فراوانی برای قربانی در جایگاه حاضر کنند. آنگاه خود به سوی جسد عطرآلود ابرداتس شهید می‌شتابد . پانته‌آ با دریافت خبر مرگ شوی، خود را به او رسانیده بود. او سرگرم خاک‌سپاری ابرداتس بود که کورش سر می‌رسد؛ کورش با دیدن پانته‌آ اشک می‌ریزد و ابرداتس را می‌ستاید و اجازه می‌خواهد، تا شخصاً جنازه او را بپوشاند. سپس به پانته‌آ می‌گوید: که پرهیزگاری و بزرگ منشی تو مایه افتخار شما و سبب عزت من خواهد بود. آنگاه با پانتیا خداحافظی می‌کند و از او می‌خواهد تا به هر جایی که دوست دارد برود. پس از رفتن کورش، پانته‌آ به ضرب دشنه خود را می‌کشد. کورش با شنیدن خبر مرگ پانته آ فرمان می‌دهد تا برای این زن و شوهر تشیع جنازه بسیار باشکوهی ترتیب بدهند و برایشان آرامگاه رفیعی بسازند.


گزنفون می‌افزاید که شنیده است که این ساختمان هنوز برپاست و به خط آشوری بر ستونی نام آن دو وفادار فداکار را کنده‌اند و بر ستونی کوچک‌تر نوشته اند: “علمداران”. فیلوستراتس از یک پرده نقاشی که مرگ پانته‌آ را نشان می دهد گزارش کرده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۲ ، ۱۵:۴۶
حسین تنگستانی

                                                                                                                                                                                      زندگینامه و بیوگرافی مختصری نادر شاه افشار
نادر شاه افشار از ایل افشار بود او از مشهورترین پادشاهان ایران بعد از اسلام است ، ابتدا نادر قلی یا ندرقلی نامیده می شد موقعی که افغانها و روس ها و عثمانی ها از اطراف بایران دست انداخته بودند و مملکت در نهایت هرج و مرج بود یکعده سوار با خود همراه کرد و به طهماسب صفوی که کین پدر برخواسته بود همراه شد فتنه های داخلی را خواباند افغانها را هم بیرون ریخت ، شاه طهماسب صفوی از شهرت و اعتبار نادر در بین مردم دچار رشک و حسادت گشت و برای نشان دادن قدرت خود با لشکری بزرگ به سوی عثمانی تاخت و در آن جنگ هزاران سرباز ایرانی را در جنگ چالدران بدلیل عدم توانایی به کشتن داد و خود از میدان جنگ گریخت نادر با سپاهی اندک و خسته از کارزار از مشرق به سوی مغرب ایران تاخت و تا قلب کشور عثمانی پیش رفت و سرزمینهای بسیاری را به خاک ایران افزود و از آنجا به قفقاز تحت اشغال روس ها رفت که با کمال تعجب دید روسها خود پیش از روبرو شدن با او پا به فرار گذاشته اند در مسیر بر گشت در سال 1148 در دشت مغان در مجلس ریش سفیدان ایران از فرماندهی ارتش استعفا نمود و دلیلش اعمال پس پرده خاندان صفوی بود . و خود عازم مشهد شد در نزدیکی زنجان سوارانی نزدش آمدند و خبر آوردند که مجلس به لیاقت شما ایمان دارد و در این شراط بهتر است نادر همچنان ارتش دار ایران باقی بماند و کمر بند پادشاهی را بر کمرش بستند . او سه بار به هند اخطار نمود که افسران اشرف افغان را که حدودا 800 نفر بودند و در قتل عام مردم ایران نقش داشتند را به ایران تحویل دهد که در پی عدم تحویل آنها سپاه ایران از رود سند گذشتند و هندوستان را تسخیر نمود ند 800 متجاوز افغان را در بازار دهلی به دار زدند و بازگشتند و نادر شاه حکومت محمد گورکانی را به او بخشید و گفت ما متجاوز نیستیم اما از حق مردم خویش نیز نخواهیم گذشت محمد گورکانی بخاطر این همه جوانمردی نادر از او خواست هدیه ای از او بخواهد و نادر قبول نکرد و در پی اسرار او گفت جوانان ایران به کتاب نیازمندند سالها حضور اجنبی تاریخ مکتوب ما را منهدم نموده است محمد گورکانی متعجب شد او علاوه بر کتابها جواهرات بسیاری به نادر هدیه نمود که بسیاری از آن جواهرات اکنون پشتوانه پول ملی ایرا ن در بانک مرکزی است . 12 سال سطنت نمود و در سال 1160 بوسیله عده ای خائن کشته شد . نکته قابل ذکر آنست که او از 15 سالگی تا 25 سالگی بهمراه مادرش در بردگی ازبکان گرفتار بود و با مرگ مادرش از اردوگاه ازبکان گریخت و پس از آن با جوانان آزادیخواهی همپیمان شد .

نادر شاه افشار در حال حاضر یکی از دو پادشاه محبوب گذشتگان ایران است نام او و کورش هخامنشی دل ایرانیان را گرم و به شوق می آورد . اندیشمند میهن پرست کشورمان(( ارد بزرگ )) در مورد نادر شاه افشار می گوید : او توانست از خراب آبادی که دشمنان برایمان ساخته بودند کشوری باشکوه بسازد نام او همیشه برای ایرانیان آشنا و دوست داشتنی خواهد بود .







در اینجا گزیده ای از سخنان نادر شاه افشار پادشاه ایران زمین را تقدیم می کنم :


نادر شاه افشار : میدان جنگ می تواند میدان دوستی نیز باشد اگر نیروهای دو طرف میدان به حقوق خویش اکتفا کنند .

نادر شاه افشار : سکوت شمشیری بوده است که من همیشه از آن بهره جسته ام .

نادر شاه افشار : تمام وجودم را برای سرفرازی میهن بخشیدم به این امید که افتخاری ابدی برای کشورم کسب کنم .

نادر شاه افشار : باید راهی جست در تاریکی شبهای عصیان زده سرزمینم همیشه به دنبال نوری بودم نوری برای رهایی سرزمینم از چنگال اجنبیان ، چه بلای دهشتناکی است که ببینی همه جان و مال و ناموست در اختیار اجنبی قرار گرفته و دستانت بسته است نمی توانی کاری کنی اما همه وجودت برای رهایی در تکاپوست تو می توانی این تنها نیروی است که از اعماق و جودت فریاد می زند تو می توانی جراحت ها را التیام بخشی و اینگونه بود که پا بر رکاب اسب نهادم به امید سرفرازی ملتی بزرگ .

نادر شاه افشار : از دشمن بزرگ نباید ترسید اما باید از صوفی منشی جوانان واهمه داشت . جوانی که از آرمانهای بزرگ فاصله گرفت نه تنها کمک جامعه نیست بلکه باری به دوش هموطنانش است.

نادر شاه افشار : اگر جانبازی جوانان ایران نباشد نیروی دهها نادر هم به جای نخواهد رسید .

نادر شاه افشار : خردمندان و دانشمندان سرزمینم ، آزادی اراضی کشور با سپاه من و تربیت نسلهای آینده با شما ، اگر سخن شما مردم را آگاهی بخشد دیگر نیازی به شمشیر نادرها نخواهد بود .


نادر شاه افشار : وقتی پا در رکاب اسب می نهی بر بال تاریخ سوار شده ای شمشیر و عمل تو ماندگار می شود چون هزاران فرزند به دنیا نیامده این سرزمین آزادی اشان را از بازوان و اندیشه ما می خواهند . پس با عمل خود می آموزانیم که پدرانشان نسبت به آینده آنان بی تفاوت نبوده اند .و آنان خواهند آموخت آزادی اشان را به هیچ قیمت و بهایی نفروشند .

نادر شاه افشار : هر سربازی که بر زمین می افتد و روح اش به آسمان پر می کشد نادر می میرد و به گور سیاه می رود نادر به آسمان نمی رود نادر آسمان را برای سربازانش می خواهد و خود بدبختی و سیاهی را ، او همه این فشارها را برای ظهور ایران بزرگ به جان می خرد پیشرفت و اقتدار ایران تنها عاملی است که فریاد حمله را از گلوی غمگینم بدر می آورد و مرا بی مهابا به قلب سپاه دشمن می راند ...

نادر شاه افشار : شاهنامه فردوسی خردمند ، راهنمای من در طول زندگی بوده است .

نادر شاه افشار : فتح هند افتخاری نبود برای من دستگیری متجاوزین و سرسپردگانی مهم بود که بیست سال کشورم را ویران ساخته و جنایت و غارت را در حد کمال بر مردم سرزمینم روا داشتند . اگر بدنبال افتخار بودم سلاطین اروپا را به بردگی می گرفتم . که آنهم از جوانمردی و خوی ایرانی من بدور بود .

نادر شاه افشار : کمربند سلطنت ، نشان نوکری برای سرزمینم است نادرها بسیار آمده اند و باز خواهند آمد اما ایران و ایرانی باید همیشه در بزرگی و سروری باشد این آرزوی همه عمرم بوده است .

نادر شاه افشار : هنگامی که برخواستم از ایران ویرانه ای ساخته بودند و از مردم کشورم بردگانی زبون ، سپاه من نشان بزرگی و رشادت ایرانیان در طول تاریخ بوده است سپاهی که تنها به دنبال حفظ کشور و امنیت آن است .

نادر شاه افشار : لحظه پیروزی برای من از آن جهت شیرین است که پیران ، زنان و کودکان کشورم را در آرامش و شادان ببینم .

نادر شاه افشار : برای اراضی کشورم هیچ وقت گفتگو نمی کنم بلکه آن را با قدرت فرزندان کشورم به دست می آورم .

نادر شاه افشار : گاهی سکوتم ، دشمن را فرسنگها از مرزهای خودش نیز به عقب می نشاند .

نادر شاه افشار :کیست که نداند مردان بزرگ از درون کاخهای فرو ریخته به قصد انتقام بیرون می آیند انتقام از خراب کننده و ندای از درونم می گفت برخیز ایران تو را فراخوانده است و برخواستم .   نادرقلی ملقب به تهماسب‌قلی خان و نادر شاه از ایل افشار خراسان از ۱۱۱۴ خورشیدی تا ۲۸ خرداد[۳] یا ۳۰ خرداد[۴] ۱۱۲۶ خورشیدی، پادشاه ایران و بنیانگذار دودمان افشاریه است. او از مشهورترین پادشاهان ایران پس از اسلام است و بسیاری از مورخین او راقدرتمندترین پادشاه ایرانی بعد اسلام می دانند[نیازمند منبع] که سرکوب افغانها و بیرون راندن عثمانی و روسیه از کشور و تجدید استقلال ایران و نیز فتح هندوستان و ترکستان و جنگهای پیرزومندانه او سبب شهرت بسیارش گشت.نادر برای آخرین بار ایران را به محدوده طبیعی فلات ایران رسانید.[نیازمند منبع] به او در اروپا لقب «آخرین جهانگشای شرق»، «ناپلئون ایران» و «اسکندر دوم» نیز داده‌اند. شعر معروف نادر که در زمان تاجگذاری دستور ضرب آن بر سکه هارا داد به شرح زیر است:سکه بر زر کرد نام سلطنت را در جهان نادر ایران‌زمین و خسرو گیتی‌ستان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۲ ، ۱۵:۲۷
حسین تنگستانی